۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

صبوری

 13 بهمن 88
کلاس بارداریمان ده تا مامان داشت . مربی کلاسمون یکی از جلسات گفت: شما همگی تمایل به زایمان طبیعی دارید، اما اگر سه یا چهار
نفرتون هم بتوانند طبیعی زایمان کنند، من کلاهم را هوا می اندازم.
بی واسطه یا با واسطه از نه نفر از بچه های آن کلاس خبردارم .چند روز پیش آخرین نفر هم زایمان کرد و نتیجه این شد : چهار نفر طبیعی بودیم ( من با اپیدورال ، یکی با گاز ، یکی با درد و آخری رو فقط می دونم طبیعی بوده) دو نفر تلاششان را برای طبیعی کردند اما یکی به دلیل پایین نیومدن بچه و یکی به دلیل دفع مدفوع بچه مجبور به سزارین شدند. دو نفر یکی به دلیل کم شدن آب دور جنین و دیگری به خاطر دیابت بارداری قبل از شروع درد سزارین کردند و آخرین نفر در هفته 33 به دلیل فشار بالا مجبور به زایمان شد و پسرش تنها سه روز زنده ماند ( حتی حالا که می نویسم تمام تنم یخ می کند) این اتفاق در مهرماه افتاد زمانی که فقط یک نفر از ما زایمان کرده بود و او حالا که ده روزی از زایمان آخرین نفر ما می گذرد این موضوع را برملا می کند . متحیرم از این همه صبوری....

پی نوشت:
نکته جالب دیگه این بود که فقط سه بچه موقع تولد وزن بالای سه داشتند!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر