۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

لذت غمناک

7 مهر 89

بکی دیگر از لذتهای مادری اینست که ببینی به کفشهای جا کفشی خانه ات ، یک جفت کفش کوچک اضافه شده.فقط نمی دانم چرا وقتی کفشها را تو جا کفشی گذاشتم بغضم گرفت؟! چرا حالا که این را می نویسم گریه میکنم خودم هم نمی دانم. 

خبلی مردد بودم که کی بگذارم دخترک با کفش راه برود مخصوصاً خارج از خانه .  امروز بانو داخل یک فروشگاه بعد از یک فقره نق زدن  اساسی، مجبورم کرد بگذارمش  زمین و بعد هم برای خودش راه افتاد . فروشنده گفت :  بگذار بگم ،باید 16 ماهش باشه !!گفتم :نه،!!  ده ماهشه . اعتراف می کنم صدایم صدای یک مادر مغرور بود.

۲ نظر:

  1. خدا حفظش کنه. ایشالا کفشهای دانشگاهشو ولو کنه جلوی در خونه حرص بخوری!
    ایشالا کفشهای عروسیش

    عکس از جا کفشی یادت نره!

    پاسخحذف
  2. ممنون لیلا جون .شما که وای باید هفته ای یک جفت کتونی پاره رو جمع کنی از جا کفشی.. مرسی از یاد آوریت

    پاسخحذف