۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

پدیده شومی به نام واکسن

7 بهمن 88
شنیده بودم که واکسن پدیده شومی است ، اما شنیدن کی بود مانند دیدن
روز قبل از پروژه واکسن زدن ،به سراغ جزوه کلاس بارداری می روم و توصیه های روز واکسن را مرور می کنم:
. سعی کنید برای واکسن زدن به مراکز بهداشت مراجعه کنید هم واکسنهای تازه تر دارند و هم پرسنلشان چون روزانه دهها بار این کار را انجام می دهند نسبت به دکترها تبحر بیشتری دارند و تزریق را بهتر انجام می دهند.
. سعی کنید اول وقت مراجعه کنید که واکسن زننده سرحالتر باشد و خسته و بی حوصله نشده باشد.
. شخصی که واکسن را می زند بسیار مهم است فکر نکنید بچه دو ماهه چیزی نمی فهمد او این خاطره را به خوبی به ذهن می سپارد و خیلی از بچه ها وقتی برای واکسن چهار ماهگی به همانجا می بریمشان از همان ابتدا بی تابی می کنند و معمولاً واکنش بچه ها در 4 ماهگی بیشتر می شود.
.قبل از رفتن دوبرابر وزن بچه به او استامینوفن بدهید.
. بعد از زدن واکسن کمپرس سرد و روز بعدش کمپرس گرم را برای جای واکسن سه گانه انجام دهید.
.سعی کنید بچه پایش را زیاد تکان ندهد.
. تا دو روز بچه را حمام نکنید .
.تا دو روز کل بدنش و تا یک هفته محل واکسن را ماساژ ندهید.
ساعت 9 صبح می رسیم به درمانگاه خلوت ، قبل از آمدن 9 قطره استامینوفن داده ام کمی ران پاهایش را ماساژ داده ام لباسی تنش کرده ام که براحتی به پاهایش دسترسی داشته باشیم. ترسان وارد اتاق واکسیناسیون می شویم . خانمی که آنجاست خیلی مهربان ه نظر نمی رسد اما من که نمیتوانم بگویم تو به بچه ام واکسن نزن . از پشت میزش تکان نمی خورد می گوید بچه را بغل کن و بشین اینجا . از قبل تصمیم داشتم که زمان تزریق در آغوش خودم باشد ،فکر می کردم آغوشم آرامش بیشتری برایش ایجاد می کند. مینشینم و دخترکم را در آغوش می گیرم، پایش را لخت می کنم همسرم پایش را می گیرد سرم را آنطرف می گیرم که نبینم جیغ دخترکم را می شنوم در آغوشم میفشارمش میبوسمش آرام می شود و دوباره همان مراحل تکرار می شود دخترکم جیغ می کشد برای اوین بار زیر زبانش را می بینم همسرم می خواهد پستانک را دهانش بگذارد می گویم بگذار اول آرام شود ، آرام می شود پستانک را در دهانش می گذارم و لباسش را تنش می کنم. واکسن زن ( به کسی که واکسن می زند چی می گویند دکتر، پرستار، آمپول زن ............ ) نگاهش می کند و پستانک را در دهانش می بیند و می گوید: گفتم چه زود آرام شد؟ قطره های اشکم که تا بحال کنترلش کرده بودم سرازیر می شود دلم نمی خواهد دخترکم این قدر مظلوم باشد به خانه میاورمش پاهایش را می بندم و می خوابانمش ....... می خوابد بی هیچ گریه و بی تابی و پس از مدتها وقت می کنم خانه آشوب زده ام را سروسامانی دهم و دائم محل واکسن را کمپرس سرد می دهم موقع تعویض کمی گریه می کند و دوباره می خوابد. عصر تب می کند و همه مراحلی که هر مادر بچه واکسن زده ای تجربه کرده را تجربه می کنم . همسرم می آید عروسکی برای دخترک خریده می گوید آنقدر مظلوم بود که این را برایش خریدم( یا شاید برای تسکین دل کباب شده هر دویمان) فردا هم به همان روال طی می شود دخترکم کمی رنجور است و بیشتر در خواب اما عجیب ترسو شده از صداهایی که قبلا نمی ترسید از جا می پرد صدای تلفن ، تک سرفه کوتاه من ، صدای شیر آب همگی باعث می شوند که وحشتزده چشمهایش را باز کند و دستهایش را رو به بالا بگیرد اما روز سوم اتفاق عجیبی می افتد دخترک شیر نمی خورد وقتی در بغل می گیرمش بی تابی می کند شیر خشک آماده می کنم حتی آنرا هم نمی خورد تنها وقتی آرام می شود که ایستاده در بغلش بگیرم و راهش ببرم ، به حالت خوابیده شیرش می دهم می خورد همسرم که در آغوشش می گیرد آرام است ولی در آغوش من بی تاب می شود ...چیزی مثل یک پتک در سرم می کوبد دخترکم از آغوش من ترسیده از آغوشی که باید برایش امن ترین جای دنیا باشد وحشت کرده و من به بهای لحظه ای آرامش آغوشم امنیت آنرا برایش از بین بردم.
برای ادامه نکات واکسن خودم اضافه می کنم :
. هنگام زدن واکسن بچه را در آغوش نگیرید زیرا که باعث می شود از آغوش شما بترسد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر