14 دی 88
می دانستم که این داستان دیر یا زود شروع می شود اما اولین برخوردش باز هم برایم دردناک بود نشستم روبروی کارمند بانک دفترچه و چک پولها را گذاشتم و گفتم میزارم به حساب کارمند بانک فرم را جلویم گذاشت در حین پر کردنش به کالسکه اشاره کردم و گفتم برای باز کردن حساب برای دخترم ( این واژه هنوز هم برایم تازگی دارد و حس خوبی بهم می دهد) چه مدارکی لازم است؟ گفت: شما نمی توانید فقط پدر می تواند حساب باز کند............................ داغ کردم عصبانی گفتم پس ترجیح می دهم پولم را خانه نگه دارم. کارمند بانک باهام همدردی می کند و هنوز من عصبانی ام................. لذت اولین پیاده روی دو نفره مان به همین راحتی ضایع شد.
پی نوشت:ما تصمیم گرفتیم حسابی در ظاهر به نام من و در باطن برای تارا باز کنیم، اما آیا این حق یک مادر است؟
پی نوشت:ما تصمیم گرفتیم حسابی در ظاهر به نام من و در باطن برای تارا باز کنیم، اما آیا این حق یک مادر است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر