۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

تنهاییهای یک مادر


بی صد هزار مردم تنهایی
 با صد هزار مردم تنهاتر

روزهایی که دخترکم را به تنهایی حمام می برم این بیت بد جوری برایم معنا پیدا می کند. سخت نیست به راحتی این کار را می کنم ودخترکم لذت وافری هم می برد برایش شعر می خوانم و تازگیها کتاب حمامش را هم می برم تنها در لحظه ای که می خواهم لای حوله پپیچمش عجیب گریه می کند چون حوله را روی یک سبد پهن کرده ام و برای کمتر از یک دقیقه آنجا می گذارمش. اما وقتی حوله را یک نفر دیگر آماده گرفته باشد این اتفاق نمی افتد . مادرم ، خواهرانم مادر و خواهر همسرم همگی نزدیک خانه من زندگی می کنند اما نمی شود که بگویم بیاید خانه من فقط برای یک دقیقه گرفتن بچه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر