۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

خواب خوش موقع

6 آبان 89
این روزها حمام کردن بانو دوباره سخت شده .یعنی این پروژه حمام کردنش آنقدر بگیر نگیر دارد که من اصلا نمی توانم راجع به آن پیش بینی داشته باشم گاهی بسیار خوب و زمانی بسیار بد. الان در آن فازهای بدش هستیم که یک لحظه هم در وان نمی ماند و می خواهد تو بغلم بیاید و صدای دوش را هم که بشنود، گریه سر می هد.این جور وقتها اغلب سعی می کنیم یک نفرمان حمامش کند و نفر دیگر بگیردش و خشکش کند که خوب این با توجه به پرمشغله بودن همسر من یعنی کاهش دفعات حمام بانو.
چند روز پیش دل به دریا زدم و دخترک را بردم حمام .از بغلم پائبن نمی آمد شستمش همانطور یک دستی . دخترک همانجا روی بازو ی من خوابید.دوش گرفتمش بیدار نشد. حوله بانو را دورش پیچیدم هوای خانه کمی سرد بود .همانجا نشستم رو چهارپایه دخترک در آغوشم راحت خوابیده بود.مدتها بود نگذاشته بود اینطوری یک دل سیر بغلش کنم، یک دل سیر نگاهش کنم صدها بار ببوسمش .هنوز بانو چهره ای را داشت که اولین بار دیدمش یک هفته قبل از زایمان در آخرین سونوگرافی .سونوگراف محترم یک لحظه نشانمان داد و گفت : این هم از دخترتان یک صورت گرد بود با لپهای آویزان .بانو هنوز همان است.
بانو که بیدار شد موهای من دیگر خشک شده بود باورم نمی شد نزدیک یک ساعت همانطور در حمام نشسته بودم

۲ نظر:

  1. منم تازگیها مهتاب رو تو خواب بغل میکنم ومیبوسم...وروجکا تو بیداری تو بغل آدم نمیمونن که .آدم عقده ای میشه

    پاسخحذف
  2. دختر من خواب سبکه متاسفانه بیدار میشه

    پاسخحذف